وقتی از سر تنبلی و بیحوصلهگی و بیحالی جزوه امتحان میان ترم خرد۲ رو جویده جویده و تیکه پاره و گسسته بخونی؛ نتیجه این میشه که سر جلسه امتحان این قدر مجبوری به مغرت فشار بیاری تا بتونی این اطلاعات نامرتب رو از گوشه گوشههای تاریک مغزت بکشی بیرون و کنار هم بچینی و یه چیز قابل قبول تو ورقه بنویسی که n برابر روزهای عادی فسفر بسوزونی!!
از سر جلسه امتحان که اومده بودم بیرون دقیقا احساس میکردم که از سرم داره بخار متصاعد میشه!!
امتحان فوقالعاده روان بود و هیچ چیز عجیب و غریبی توش نداشت. و اگه عین بچه آدم فقط ۱ روز از صبح نشسته بودم و درست و حسابی و منسجم خونده بودم مطمئنم که نمره کامل میگرفتم. هر چند که با همه این اوصاف هم فکر نمیکنم خیلی خراب کرده باشم. خدا رو شکر!
احساس میکنم امروز کلی به شیارهای مغرم اضافه شد.
قبل از امتحان ۲ تا کلاس ریاضی و کلان داشتم. بعدش هم باز تا ساعت ۶ کلاس داشتم و دیگه واقعا مغزم رفت رو فرقون!! اومدم خونه دیگه ۷ بود. فقط منتظر بودم اذان مغرب رو بگند تا نمازم رو بخونم و بخوابم؛ اما از خستگی زیاد خوابم نمیبره!!!
گفتم حالا بیام وبلاگ بنویسم؛ شاید خوابم ببره!!