نزدیک عید است!


شب چهارشنبه سوری همه‌شون رو بردم و ربختم تو آتیشی که همسایه‌ها دم در حیاط درست کرده بودند. گذاشتمشون وسط آتیش و وایستادم سوختنشون رو نگاه کردم. مرد همسایه بهم گفت نمی‌شد صحافی‌شون کنی؟ گفتم نه. می‌خواستم که بسوزونمشون. بعدش هم به اصرار خانوم همسایه نیت کردم و از روی آتیش پریدم.

خیلی وقت بود که نگشون داشته بودم که بالاخره یه جایی بسوزونمشون!
احساس سبکی می‌کنم!

یه آتیشی هم سر کوچه‌مون روشن کرده بودند و نمی‌دونم چی می‌انداختند توش که بومب؛ همیچین منفجر می‌شد که خدا می‌دونه. به اندازه یه ساختمون سه طبقه آتیش می‌رفت هوا و بعدش ذره‌های نارنجی آتیش مثل کاغذ رنگی که از پشت بوم همون ساختمون سه طبقه بریزی پایین می‌اومد رو زمین.

خونه تکونی خیلی رسم عالیه! واقعا آدم کیف می‌کنه از برقی که همه‌جا می‌زنه. خاک یه جاهایی فقط سالی یک بار گرفته می‌شه و اون هم روزهای آخر اسفنده. و واقعا من برق تمیزی رو دارم می بینم.
یه گدون گل مصنوعی داریم با گلبرگ‌های صورتی؛ که همیشه بالای یکی از بوفه‌های اتاق پذیراییه. طی عملیات خونه تکونی و خالی کردن تمام ظرفهای توی بوفه و کنار کشیدنش و تمیز کردن زیرش؛ گلدون رو هم آورده بودیم پایین. با یه دستمال نم دار داشتم برگهاش رو تمیز می‌کردم و از تغییر رنگ هر گلبرگ واقعا غرق لذت می‌شدم. نمی‌دونید چه صورتی خوش‌رنگی و براقی از زیر اون صورتی‌های چرک بیرون میومد.
آویزهای لوسترها رو هم به سفارش مادرجونم داشتم با شیشه پاکن تمیز می‌کردم. اونها هم واقعا برق می‌زدند. . . برق تمیزی! هرچند که طی همین عملیات لوستر پاک‌کنی یکی از کریستال‌های لوستر کناری افتاد و شطرق خورد منتهاالیه گوشه شیشه میز ناهارخوری و از همون گوشه کل شیشه رو دو نیم کرد!! خدا خیلی رحم کرد چون خود بنده هم بالای میز بودم!

تا حالا به این فکر کرده بودید که فرستادن یک ایمیل فله‌ای به همه دوستان و آشنایان برای تبریک عید از فحش هم بدتره!! راستش من پارسال مغرضانه به بعضی‌ها این طوری فحش دادم:( امسال تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ کس تبرک نگم و به هیچ کس هم فحش ندم! 

راستی کسی از این فیلم ارباب حلقه‌ها چیزی سردر میاره؟ من که اصلا نمی‌فهمم چی به چیه!