دیدید بالاخره تموم شد.
فکر نمیکنم هنوز پست روز اول ماه رمضون از صفحه وبلاگم پایین رفته باشه. سفره رو جمعش کردند!!
ماه رمضون عجیبی داشتم. از هفته اول تا هفته آخر. یه فضای معلق بود!! شاید بعدا راجع بهش بیشتر نوشتم.
شب ۲۳ که بیشترین احتمال شب قدر رو داره به قدری حال جسمیام بهم ریخت که هیچ کاری نتونستم بکنم. تو کل ماه رمضون ۲۴ ساعت مریض بودم اون هم روز۲۲ و شب ۲۳ بود. منی که این همه براش لحظه شماری کرده بودم!
این هم تقدیر ما بود. بی سعادتی شب ۲۳ ماه رمضون از دست دادن کم چیزی نیست.
از پارسال با خودم عهد کرده بودم که اگه تونستم حتما برای نماز عید فطر برم. راستش یه نفر پارسال بدجوری هواییم کرد. بهم گفت
نماز عید نرفتی؟کل مزه ماه رمضون به نماز عیدشه!
اگه خدا بخواد فردا برای اولین بار می خوام برم نماز عید فطر.
امروز هم واقعا یه دستی من رو برد حرم حضرت عبدالعظیم. صبح شنبه که من باید دانشگاه سر کلاس آمار میبودم و بعدش هم برنامه خرید داشتم؛ بدون این که اراده کنم سر از شهرری در آوردم! توفیق اجباری بود که یه عزیزی رو ببرم و همه کارهای دیگهام رو کنسل کنم! تا ۱ساعت ثبل از اینکه تو حرم باشم برنامه امروزم کاملا یه چیز دیگهای بود. خیلی هم خلوت بود. اون قدر که شک کردم پارکینگش همین جاست یا نه! آخه یه دونه ماشین هم توش نبود!
یه زیارت ساده و مختصر. . .
خدایا ما یک ماه مهمون تو بودیم. سر سفره تو نشسته بودیم. حالا یا خوب یا ید اما تو دعوتمون کرده بودی. میزبان تو بودی. تویی که کریمی. از در خونه کریم که کسی دست خالی بر نمیگرده! خدایا از سنگینی بار گناهامون به وسعت مغفرت تو پناه آوردیم. از سیاهی دلامون به تویی که نور علی کل نوری امید داریم. ما رو از در خونهات نرون. . .
عید همگی مبارک. ان شالله سال پر خیر و برکتی برای همه باشه.
نوروز دلها فرداست؛ مگه نه؟؟