چهارشنبه هفته پیش عزیزی برای ناهار دعوتم کرده بود خونه‌اش؛ به همراه چند تا دختر هم‌سن و سال خودم. از بد روزگار جای دیگه‌ای هم باید می‌رفتم. هم قبلش و هم بعدش! ساعت ۱ و نیم رفتم و ۳ اومدم بیرون. کلی غذا و دسر خوشمزه خوردم و کلی فیلم و عکس نامزدی و عروسی بقیه مدعوین رو دیدیم و شاد شدیم! اما چون بی‌نهایت فکرم مشغول بود و یک ریز داشتم با خودم فکر می‌کردم که آخه چرا من این‌قدر از این خواستگارم بدم میاد و هر وقت بهش فکر می‌کنم گریه‌ام می‌گیره! پاک یادم رفت فرداش یا چند روز بعدش یه تماس بگیرم و یه تشکر خشک و خالی بکنم!

خیلی آدم بی‌ادب و بی‌فرهنگی شدم. می‌دونید همه اینها کی یادم اومد؟ همین امروز که خودش زنگ زد و گفت خوب عزیزم خیلی تو فکرت هستم؛ چه خبر؛ چه کار کردی تصمیمی گرفتی؟!

خسته‌ام؛ بدجوری احساس می‌کنم تو این مدت سطح فکرم اومده پایین. خیلی ظاهر بین و بی‌انگیزه شدم. این چند وقت فقط انرژی منفی گرفتم . . .


سانحه سقوط هواپیما منو یاد خاطرات بدی میاندازه. شاید چون پارسال یکی از دوستان ما هم در یه سانحه مشابه از دست رفت و می‌بینم گرفتاری خانواده‌اش رو. این که چه شکلی یه خانواده شیرازه‌اش از هم می‌پاشه و در یه چشم بهم زدن همه چیز از همه می‌پاشه!


هوای تهران کثیفه و به نظر من تقصیر هیچ کس نیست و تقصیر همه ما هست!

به هر حال گذر از سنت به مدرنیسم همیشه هزینه‌هایی داره که همه مجبوریم بپردایم. و ما دقیقا تو این مرحله هستیم!


راستی امروز روز دانشجو نیست! چشم به هم زدم و دارم می‌بینم که دوران دانشجویی‌ام هم داره تموم می‌شه!

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدومرضیه چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:28 ب.ظ http://msky22.blogsky.com

سلام...امیدوارم که همه ی مشکلاتت حل بشه...
به خدا توکل کن..
ما هم سانحه ی دیروز رو تسلیت میگیم...

نرگس پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:51 ب.ظ

من وقتی هواپیما سقوط کرد دقیقا یاد همون اشناتون افتادم تو اون سقوط... روحشان شاد
همیشه همینه این خواستگار بازیها ... رو اعصاب ادم گاز میدن....
شادباش تا همیشه و تا دانشجویی ات سر نیوده تبریک میگم روزتو

سعید چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:35 ق.ظ http://behradbarsam.persianblog.com/

این کاره دنیاست که عصی ان تکرهو شیا داره توش

آزاد جمعه 25 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام
منم از فارغ التحصیلای طلوع هستم. دوره سوم. الان حدود ۶ سالی هست که برای ادامه تحصیل در خارج از ایران هستم. هر سال مخصوصا در ایام ماه رمضان دلم برای مدرسه و بچه ها تنگ میشه. دیدن سایتت منو حسابی برد به دنیای خاطراتم. وظیفه خودم دیدم که ازت تشکر کنم. اگر مدرسه رفتی ممنون میشم از طرف من به خانم موسوی سلام برسونی.(امیدوارم یادشون بیاد) در ضمن به خانم شیرنگی هم از طرف یکی از فارغ التحصیلای دوره سوم تسلیت بگو. نگران ازدواجم نباش. از دعا و توسل به ائمه هم غافل نشو.پیشنهاد می کنم تا حاجتت رو بگیری هر شب زیارت عاشورا بخوان. انشاالله که یک روز همدیگر رو در مراسم افطار مدرسه ببینیم. التماس دعا

سلام
خوش اومدی عزیز:) خوشحالم که چند دقیقه‌ای با خوندن نوشته‌های من با خاطرات خوش دوران مدرسه بودی:)
راستش من یه چند ماهی مدام زیارت عاشورا رو خوندم ولی . . . :(
توسل هم که چی بگم واللا! من همه سعی‌ام رو می‌کنم ولی گویا خیلی رو سیاهم:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد