من خودم فکر نمیکنم آدم خیلی مغروری باشم. همیشه سعی میکنم از همه آدمهایی که کوچکترین کاری برام انجام میدند تشکر کنم. حتی اگه وظیفهشون باشه و من بهشون برای کاری که کردند پول هم بدم.مثلا از راننده تاکسی موقع پیاده شدن؛ از فروشنده موقع تحویل گرفتن خریدهام؛ از برادرم موقعی که سر میز غذا پارچ آب رو میده طرف من؛ از پرستار بیمارستان که سرم مادرم رو وصل میکنه و . . . یعنی فکر میکنم این ادب آدمه و نشانه اینه که تربیت درستی داره. یه مدت به خودم دقت کردم و دیدم محاله چیزی رو از دست کسی بگیرم و بهش نگم ممنون؛ حتی اگه ظرف کثیفی باشه که بهم بدن که بازم بشورمش!
یه بار دوستم از من پرسید که فکر میکنم چهقدر مغرورم. بهش گفتم منظورت چیه؟ گفت مثلا بعضی وقتها من یه رفتارهایی از مادرشوهرم میبینم و با خودم میگم چهقدر این زن مهربون و آرومه. دلم میخواد که بپرم بغلش و ببوسمش؛ اما این کار رو نمیکنم. چون غرورم بهم اجازه نمیده و میگم ولش کن پررو میشه! اگه تو باشی چه کار میکنی؟
من هم چون مادرشوهرش رو از نزدیک میشناسم بهش گفتم که مامان مهناز واقعا دوست داشتنیه؛ من اگه تو موقعیت تو بودم یه موقعهایی شاید خیلی دوست داشتم که ببوسمش. اما من هم این کار رو نمیکردم اما به این دلیل که روم نمیشه بی مقدمه مادرشوهرم رو ببوسم و شاید حمل برخودشیرینیام بشه!
پریشب با یکی یه تصادف خیلی جزئی کردم. داشتم دنده عقب از یه کوچه تنگ بنبست میومدم بیرون که زدم به یه ماشین آژانسی که ازش مشترک هم هستیم. سرعتم که نزدیک صفر بود و خسارت خیلی کمی به ماشین طرف وارد شد. ساعت هم ۱۰ شب بود و عجله داشتم زودتر برسم به خونه؛ چون منتظرم بودند و ۲ بار هم زنگ زده بودند که کجایی؛ زودتر بیا میخواییم بریم شام بیرن.
از ماشین پیاده شدم و گفتم آقا شما هم ماشینتون رو بد جایی گذاشتید.تو این کوچه تنگ و بنبست! برگشت گفت نه خانوم! از اینجا تریلی هم رد میشه! (به جان خودم عرض کوچه ۴متر هم نبود). بعدش چون پول نقد همراهم بود با عجله بهش گفتم خوب حالا خسارت شما چهقدر میشه ما بدیم و بریم؟ برگشته میگه ۱۰۰هزار تومن!!
در اینجا بود که آمپرم زد بالا و گفتم من حداکثر باید یه برش بیمه به شما بدم که نهایت ۵۰هزار تومن میشه؛ اون وقت شما میگی ۱۰۰هزار تومن؟؟ اما اون گفت ماشین صفره و من ۱۰۰هزارتومن میگیرم وگرنه زنگ بزنیم افسر بیاد. حالا خوبه ماشینش ماکسیما نبود و پیکان بود وگرنه ۱میلیون تومن میخواست!
البته طرف یه نمه هم خل بود! برگشته میگه شما سر من رو میشکستی؛ این ماشین رو این طور نمیکردی
زنگ زدم بابام اومد و به ۱۱۰ هم زنگ زدیم که بیاد. نزدیک خونه هم بودم بابا زودی اومد و چون ما میخواستیم بریم بیرون کارت بیمههامون رو عوض کردیم و بابای من گفت هرچهقدر خسارت شما میشه رو من میدم.
حالا امروز زنگ زده به بابام. خسارت ماشینش که ۱۵هزارتومن شده به جای ۱۰۰هزار تومن هیچی؛ برگشته به بابام گفته دختر شما خیلی با غرور و تکبر با من حرف زده. من دیشب تا صبح خوابم نبرده!
یه جورایی حالا عذاب وجدان گرفتم. چون خدا صریحا تو قرآن گفته که چهقدر از آدمهای متکبر بدش میاد. بابا میگه اول باید معذرت خواهی میکردی و بعد میگفتی خسارت چهقدر میشه که بدم. تو یه دفعه گفتی پولش چهقدر میشه اون خیلی بهش برخورده!
البته خداییش من هم ازش معذرت خواهی نکردم. چون هول و عصبی شده بودم و دیرم هم بود. اما وجدانی نمیخواستم بهش فخری بفروشم. اصلا چرا باید این کار رو بکنم.
نمیدونم شاید اون چون یه مرد سن داری بوده و تو آژانس کار میکنه؛ فکر کرده من یه دختر جوون چرا باید یه ماشین زیر پام باشه و . . .
این جور احساس مقایسهها تو اقشار کم درآمد جامعه طبیعیه؛ اما خدا شاهده حداقل تو اون لحظه من این قدر هول و دست پاچه بودم که به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که حالا من از این آدم سطح بالاترم یا پایینتر!! من فقط به این فکر میکردم که باید زودتر برم خونه!!