خوب خیلی سخته دیگه چه کارش کنم؟!!
آقا جان لبخند زورکی زدن برام خیلی سخته! الکی خوش رو بودن و گرمگرفتن با آدمی که . . . برام خیلی سخته.
میدونید هم چرا برای شخص من این قدر سخته؟ دلیلش اینه که من کلا آدم خندهرو و شلوغی هستم و اکثر آدمها رو تحویل میگیرم. اون وقت توی برخورد با کسی که قلبا نمیتونم تو روش بخندم بدجوری دچار مشکلم. چون همه میفهمند که یه چیزیم هست که خفهخون گرفتم و ساکت و صامت شدم!! همین طور وقتی که از یه مسئله ای ناراحتم و دلم می خواد تو خودم باشم؛ زرتی همه میفهمند. چون اصلا درک نمی کنند که از من صدایی درنیاد!
حالا صاف باید از بین این همه آدم بیاد بغل من بشینه. زرت ظرف شیرینی رو بگیره که تعارف کنه و صاف اولین نفر جلوی من!! تازه بگه احوال شما؟! مامان چه طورند؟ سلام برسون!!!
خیلی زور زدم که یه لبخند الکی بهش بزنم و فقط با سر جوابش رو بدم.
ای خدایا؛ تو چه ها که نمی کنی!
خوب بالاخره این امتحانات هم تموم شد . عجب امتحان کلانی دادم من!! خیلی شیک تمام سوال ها رو از خودم تحلیل می کردم. چه سوال هایی بود واقعا. . .
اصلا ناراحت کم شدن نمره ام نیستم! بیشتر ناراحت آبرومم جلوی دکتر درکوش!! طفلکی فکر می کنه من خیلی بارمه اما حالا ورقه ام رو که صحیح کنه . . . وای؛ خیلی بد می شه. با یه لبخندی ورقه رو ازم گرفت تازه بهم گفت خسته نباشی!! قبل از امتحان هم توی پله های دانشکده منو دیده خیلی خوش رو می گه سلام خانوم!! احوال شما؟!
خدایا؛ آبروم جلوی درکوش سوت شد رفت هوا . . .