فیلترینگ بدجوری داره خرخره بلاگ‌اسکای رو فشار می‌ده:(
به وبلاگ دوستان نمی‌شه سر زد. نظرات رو نمی‌شه دید. وقتی یه حرفی تو دلت سنگینی می‌کنه نمی‌شه اومد و اینجا ولش کرد و . . . چه می‌شه کرد دیگه!

نمی‌دونم حکمت خدا چه مدلیه! فعلا که نوار ما همچنان متوقفه! اما طبق اخبار رسیده یه جورایی در حال گردشه ولی من که چیزی نمی‌شنوم. آچمز که می‌گند‌ها؛ دقیقا یعنی احوالات الان من در ید کرام‌الکاتبین!
چند شب پیشها خواب می‌دیدم که دارم نقاشی می‌کنم. نقش یه پرنده رو می‌کشیدم تو یه مرغزار. رفتم تو کتاب تعبیر خواب نگاه کردم نوشته بود اگر ببیند که نقش حیوانی را می‌کشد به خدای باری‌تعالی دروغ می‌بندد!!
البته چند روز قبلش یه ست قاطی کرده بودم و هرچی خواستم گفتم و برای مامانم کلی گریه کردم اونم پشت فرمون تو اتوبان صیاد! که اون حرفها بیشتر جنبه کفر و ناشکری داشت تا دروغ بستن به خدا!

 می‌دونم که اینها همه‌اش امتحانه. امتحانایی که من متاسفانه دارم توشون رفوزه می‌شم:(
اما هنوز یه امیدی ته دلم دارم که هنوز کاملا مردود نشدم و شاید تو شهریور قبول بشم. اونم دعوتیه که برای بار سوم به سرزمین وحی شدم. فکر می‌کنم اگه دوستم نداشتن و ولم کرده بودند ته دره؛ امسال دیگه سفر جور نمی‌شد. اما همین‌ که جور شده یعنی اینکه هنوز بهم نگاه می‌کنند و نمی‌خواند سقوط کنم اون ته‌ته‌ها! یه جورایی این سفرا برای من یه بازگشت به خوده. مخصوصا اولیش که یه تاثیراتی روم داشت که خودم هم هنوز بعد از ۲ سال نمی‌تونم باورشون کنم. همون بار اول از سرم گذشت که ۴سال دانشجویی ۴بار بیام مکه! باورم نمی‌شه که همون برنامه داره عینا پیاده می‌شه. حتی اون موقع با خودم گفتم سال دیگه با خانواده بیام؛ سال بعدش بازم تنهایی بیام؛ سال آخر هم . . . 

همینه دیگه. یه دعاهایی آدم می‌کنه. بعدش خودش توش می‌مونه. پارسال که با همه خانواده رفته بودیم از دعای سال اولم پشیمون شده بودم و دیگه نمی‌خواستم که امسال هم تنهایی برم. اما مثل اینکه همونی که دفعه اول بگی همونه دیگه!

خدایا شکرت.