انسان از عجله آفریده شده است؛ ولی عجله نکنید؛ به زودی آیاتم را به شما نشان خواهم داد! انبیا-۳۷

ای خدایا؛ واقعا اسمات فقط برازنده خودتند. . . .رب=پروراننده
آخه ای عالمی که هیچ تعلیم دهنده‌ای نداشتی؛ خودت ما رو آفریدی و از جنس عجله هم آفریدی!! اون وقت این همه ما رو می‌زاری تو خماری:( آخه خودت که جنس ما بهتر از خودمون می‌دونی پس این چه حکمتیه . . . .
خدایا نمی‌خوام ناشکری کنم. اون‌قدر غرق نعمتم که حد و اندازه نداره. توی همین چند روز اخیر هم این‌قدر موارد عجیب و غریب از بنده‌های دیگه‌ات نشونم دادی که مخم سوت می‌کشه. 
بنده همان به که زتقصیر خویش؛عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش ؛ کس نتواند  که به  جای  آورد

خوب یادم میاد یک سال و نیم پیش رو که تازه گواهی‌نامه رانندگی‌ام رو گرفته بودم چقدر به آب و آتیش می‌زدم تا بهم ماشین بدن. اما مامان و بابا اصلا زیر بار نمی‌رفتند. هرچی اصرار می‌کردم همه‌اش یه بهانه‌ای میاوردند. یه روز می‌گفتند که رانندگی‌ات هنوز خوب نشده؛ یه روز می‌گفتند رانندگی‌ تو خوبه دیگران می‌زنند به تو!یه روز می‌گفتند دختری می‌پیچند جلوت؛ تنهایی نمی‌شه ماشین ببری و  . . .
چقدر اصرار کردم و از هزار و یک راه رفتم و تا بالاخره اعتمادشون رو جلب کردم!
 از اون روزی که تو چهارتا کوچه و پس کوچه‌های پاسداران به زور اجازه می‌دادند کنار دست خودشون بشینم پشت فرمون تا امروز که صبح با ماشین می‌رم دانشگاه و بعدش کلاس زبان و عصر کلاس خانوم دکتر و شب حسینیه حاجیان آقای دکتر و ساعت ۱۱ گذشته که می‌رسم خونه!! اصلا هم نگران نمی‌شند و فقط می‌گند موبایل رو روشن نگهدار!! 
اما چشمتون روز بد نبینه از یه روز موبایل رو ویبره بود و توی کیفم و من نشنیده بودم. توی کوچه که پیچیدم دیدم مامان توی کوچه وایستاده عصبانی!! مگه من اون موبایل رو برای خوشگلی دادم دسته تو!! چرا جواب نمی‌دی؛ نمی‌گی من نگرانم!! 
امروز هم که آقاجونم از دل‌گنده‌گی بابام تعجب کرده بود منو صبح بلند کرده برده تا جاده دماوند تا ازم مطمئن بشه! که البته آخرش بهم جواز رانندگی تا همدان رو هم داد!!    

 

اما خدایا؛ بازهم من هنوز جنسم که تغییر نکرده!! نمی خوای یه نظری بهم کنی؟!! این دفعه دیگه فرق داره‌.