استاد معارف ما ؛ آقای فیضی ؛ برای عاشورا کربلا بودند. امروز توکلاس میگفتند که ۹ تا انفجار در کربلا انجام شده و کلی شون رو جلوگیری کردند. چون که این انفجارها طوریه که یه نفر به خودش بمب میبنده و توی جمعیت عباش رو باز میکنه و بعداز اینکه مردم میبیننش یه سری چیزهایی میگه؛ مثل رجز خوندن مثلا ؛ و بعد خودش رو منفجر میکنه. یکی شون رو که گرفته بودند و نذاشته بودند که خودش و بقیه رو منفجر کنه بهشون اعتراض کرده و گفته: چرا این کار رو با من کردید ؛ من امروز نذر کرده بودم که روزهام رو سر سفره رسول الله باز کنم!
بی خود نیست که علی ابن ابی طالب توی نهج البلاغه می فرماید که در زمان ظهور مهدی(عج) دین رسول الله مثل پوستین شتری شده است که پشت و رو به تن شده باشد. و در روایات داریم که زجری که مهدی از دست مردم آخرالزمان میکشد بیشتر از زجری است که پیغمبر از اعراب جاهلیت کشید و مسیحیان زودتر از بعضی مسلمانان تسلیم حضرت میشند! و خدا هم بارها تو قرآن میفرماید که اعمال گمراهان رو تو نظرشون زینت دادهایم!!
یا نور المستحشین فی الظلم ؛ همه ما را به راه راست هدایت فرما. آمین
این قدر از این استادها خوشم میاد که بعد از کلاس با اشتیاق میایستند و به سوالات بچهها با روی باز جوابمیدند. این قدر هم حالم به هم میخوره از این ستادهایی که تا کلاسشون تموم می شه خودشون اولین نفر مثل برق از کلاس میرن بیرون که اصلا وقت نکنی ازشون چیزی بپرسی و یا اگر هم یه جوری گیرشون انداختی همچین ترش کرده باهات برخورد میکنن که عطاشون رو به لقاشون ببخشی و بری!! همچین سریع میپرن تو ماشیناشون و گاز میدن سمت نمیدونم کجا(!!) که آدم فکر میکنه کل مردم این مملکت منتظر ایشون هستند. البته منتظر بعضیهاشون هم هستند ها!! مثل بعضیها که با حذف کردن هرگونه رقیبی برای خودشون قرار برن تو بالا بالاها بشینن. تا قبل از این که میفرمودند من برای دانشجو وقت ندارم ؛ بچهها میگن بعد از این هم حتما میفرمایند من برای استادها هم وقت ندارم!!
البته استاد ببخشید جسارت بنده رو ها؛ اصل دلخوریم از یه استادهای دیگه است. من که خودم شاگرد شما نبودم اما عینا از بچههای دانشکده براتون نقل کردم. حالا اگه اینجا رو خوندید سر از اوین در نیارم!