حذف و اضافات!!

*وای که این حذف و اضافه امروز حسابی من رو از کت و کول انداخت. روز انتخاب واحد که 18 واحد گرفتم این قدر خسته نشده بودم که امروز برای 2 واحد این بلا به سرم اومد. این گروه معارف هم که شورشون رو ببرن ؛ کلی ما رو از این طرف به اون طرف علاف کردن. از دانشکده ادبیات به گروه معارف از گروه معارف به ساختمان خدمات ماشینی؛از ساختمان خدمات ماشینی به کتاب خونه مرکزی و . . . تو این سربالایی و سر پایینی های دانشگاه ملی!! آخرش هم یه خر تو خری که خدا بدونه. همه دانشجوها از سر و کول هم بالا می رفتند. تمام دانشجوهای کل دانشگاه هم بودند. ورودی همه سال ها و همه دانشکده ها. از علوم پایه و اقتصاد بگیر تا فنی و تاریخ و جغرافی و . . . حالا تو این هیر و ویری استاد محترم آمار پیغام دادند که بگید اون دانشجویی که زبانش خوب بود بیاد پیش من کارش دارم. 11 صفحه ترجمه فارسی به انگیلیسی داده که براش ترجمه کنم تا رضایت بده که نرم سر کلاس حل تمرینش!! آخه واقعا هم نمی تونم برم چون ساعتش دقیقا با وقتی هایی که من باید مدرسه باشم یکیه. بعد از حذف و اضافه هم رفتم مدرسه و 2 ساعت با اون بچه های شیطون سر و کله زدم ؛ این قدر از انرژی صوتیم استفاده می کنم که دیگه واقعا باطریم کاملا خالی می شه وقتی از کلاس میام بیرون. اومدم خونه دیگه عملا بی هوش شدم!! اما از یه بابت خیلی خوشحالم که تونستم معارف۲ رو با استاد فیضی بگیرم. امیدوارم که بتونم حداکثر استفاده رو از کلاسشون بکنم.

 

**مامانی ناز و گلم در یک تصمیم کاملا خردمندانه تصمیم گرفت که لیسانسه نشه و به همین فوق دیپلمش رضایت بده!! من رو بگو که چقدر خودم رو ناراحت کرده بودم و الکی از همون اول جبهه گرفته بودم. کار کار خود بابا جونم بود. فقط اونه که می تونه مامان رو از خر شیطون پایین بیاره!! اون هم در کمال آرامش و عزیزم و خوشگلم و . . .قربون هر دو تاشون برم.  

 

** یا اول الاولین و یا آخرالآخرین ؛ کمکم کن که همیشه راضی باشم به رضای تو.

 

نظرات 7 + ارسال نظر
ترانه سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:44 ب.ظ http://sweet18.blogsky.com

سلام.شما خانم هستید یا آقا؟

در هر حال وبلاگتون قشنگه.موفق باشید.اگه دوست داشتید به منم یه سری بزنید.

دنیای یک ایرانی چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:01 ق.ظ http://mehdi110.blogspot.com

ای بابا! یعنی مادرتون از خیر گرفتن لیسانس گذشت؟! چه بد! می گم اخه چه اشکالی داشت اگر مامان مدرک لیسانس داشت؟ نکنه حسودیت میشه ناقلا!! D:

ناز خانوم چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 04:59 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

مث من
کاملا سر گردون

دکتر رحیمی بروجردی چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:26 ق.ظ http://drrahimi.port5.com

دوست بسیار عزیزم سلام
از لطف شما متشکرم. لطفا مرا در بهبود خانه خودتان یاری دهید.
امیدوارم همیشه تندرست و کامیاب باشید.

مهرداد چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 07:25 ب.ظ http://mehrdadsedaghat.persianblog.com

سلام...
بابا ای ول خواننده دکتر هم که داری...کارت خیلی درسته... در ضمن قشنگه و توش زندگی جریان داره وبلاگت رو میگم...

به ترانه: بابا جون معلومه دیگه آخه کدوم پسری رنگ صورتی رو انتخاب میکنه؟؟؟

موید باشید...
تا بعد..

زهیل شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:05 ب.ظ http://zoheil1983.persianblog.com

باز خوش به حالت که تونستی عمومی بگیری. من که از خیرش گذشتم. واقعا این ترم که دیگه شورش رو در آورده بودن.......در ضمن ممنون که بهم سر زدی و بای

رضا پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ب.ظ

تمام زندگیم فدای استاد فیضی.هیچکسی مثل ایشون نتونست بین منو خدام ارتباط برقرار کنه.نمیخوام غلو کنم ولی به جون یه دونه بچه ام تو عمرم ادمی مثل ایشون ندیدم.خیلی ها هم که با این بزرگوار برخورد مستمر داشتن همین عقیده رو دارن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد