آه؛ ای المپیک!!

دیشب؛ شب خوبی بود. شام خونه عمه‌ام بودیم. بعد از شام هم ظرفها رو نشستیم و همگی با هم نشستیم و مسابقه رضازاده رو دیدیم. البته در دو گروه!! ما بچه‌ها تو اتاق پسرعمه‌ام و مامان و باباها توی حال. ما هر و کر خودمون رو می‌کردیم و اونها هم چایی‌شون رو می‌خوردند.
خیلی خوش گذشت؛ پسر عمه کوچیکترم که می‌ره دوم دبیرستان کلی سر و صدا راه انداخت و بلند بلند می‌گفت: حسین تپل قهرمان؛ طلا بیار بَرامان!!
یه بوقی هم دستمون بود که باهاش صدا در میاوردیم و حسین حسین می‌کردیم!!
کلی خندیدیم از دست خودمون. یکی یکی هرکدوم از ورزشکارا که میومدند هیکلشون رو مسخره می‌کردیم و هندونه می‌خوردیم!! واقعا اون لتونیه که دوم شد شکمش خیلی ضایع بود! پسر‌عمه‌ام عروسک شرک(غول اون کارتونه) رو گذاشت بالای تلویزیون و می‌گفت با این مقایسه‌شون کنید!
خیلی حال داد!! داش حسین هم که واقعا گل کاشت و با اقتدار کامل طلا آورد!!
یه مرد واقعیه این مرد!! گذشتن از پیشنهاد ۱۰ میلیون دلاری ترکیه واقعا کار هرکسی نیست.
فکرش رو بکن!!به  ۸میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومن بگی نه!! ایول!!

توی همین لحظه‌های خنده و دور هم بودنه که می‌تونی چیزهایی که اذیتت می‌کنند رو فراموش کنی و با افتخار صورت تپلی و فوتوژنیک(!!) حسین رضازاده رو روی سکوی اول تماشا کنی و از خونده شدن سرود کشورت لذت ببری.