کریسمس یا نوروز؟؟

عجب برفی گرفته امروز تهران!! تو کل بهمن و اسفند این قدر برف نیومده بود امسال. مثل اینکه سهمیه برف و بارون سال 82 یادشون رفته بوده بریزند پایین و دیدید گویا اوضاع خیلی خیطه؛ تا چند روز دیگه سال عوض می شه و رو دستشون می مونه!! هفته پیش هوا کاملا بهاری بود. همه درخت ها شکوفه زده بودند. یاس های زرد گل داده بودند و همه جا عین نوروز سبز و بهاری شده بود. البته من سعی می کردم نبینمشون و بزارم برای بعد از سال تحویل!! اما انگار این قدر از این که چشمم تو اسفند به طبیعت بهاری بیوفته وجدان درد داشتم که دوباره زمستون شد اساسی!! جای سال نو میلادی با سال نو شمسی عوض شده. کریسمس به جای نوروز!!خدایا ؛ رحمتت رو شکر.

 

شنبه ای که یه بارون خیلی خوشگل و مخملی میومد و هوا بیست بیست بود و دانشگاه هم هیچ کلاسی تشکیل نشد ؛ من و دوستم هم رفتیم سینما. فیلم شب های روشن. از جشنواره پارسال می خواستم این فیلم رو حتما ببینم اما فرصت نشده بود. انتظارم خیلی بیشتر از این ها بود. نمی دونم چرا اصلا تحت تاثیرش قرار نگرفتم. به نظرم فیلم سنگینی نیومد. بعدش اصلا تو فکر فروم نبرد. بعد از دیدن فیل هایی مثل دنیا؛ قرمز؛ واکنش پنجم؛ متولد ماه مهر و دوزن و . . . خیلی بهشون فکر کردم و تحت تاثیرشون قرار گرفتم. اما شب های روشن اصلا جذبم نکرد. کما اینکه بعد از فیلم با دوستم کلی پیاده روی کردیم و رفتیم ناهار خوردیم و کلی باهم حرف زدیم؛ اما راجع به تنها چیزی که صحبت نکردیم فیلمی بود که دیده بودیم!! فقط تنها چیزی که گفتیم این بود که گریم فیلم و طراحی لباسش خیلی خوب بود. چون هانیه توسلی واقعا رفته بود تو هیبت یه دختر شهرستانی.

شاید دلیلش این باشه که من این طور آدمها خیلی برام غریبن. نمی شناسمشون. اصلا عاشق شدن این مدلی رو قبول ندارم. اینکه یه دختر به خاطر یه پسری به خانواده اش پشت کنه و یا بدون نظر خانواده بخواد ازدواج کنه. من فکر می کنم عشق واقعی بعد از ازدواج به وجود میاد. بعد از ازدواجی که خانواده ها تاییدش کردند و از پشتوانه محکم خانواده هر دو طرف بهره منده. زندگی که شعر و ادبیات نیست. تشکیل خانواده دادن خیلی پروژه مهم و بزرگیه و به نظر من بدون مشورت و کمک خانواده آدم نمی تونه سرانجام خوبی داشته باشه. برای منی هم که آدم مذهبی هستم و خانواده مذهبی و معتقد به اصولی رو دارم کلا قضیه فرق داره.

این رو حتما حتما بخونید. مخصوصا آقا پسرهایی که قصد ازدواج دارند. ببینید که آخر و عاقبت تحقیق درست و حسابی  نکردن راجع به یه دختر و خانواده اش چه مصیبتی رو به بار میاره و چه طور بهشتی رو که تصور می کردید دارید توش پا می زارید به جهنم تبدیل خواهد شد. حتی اگر اصلا قید مذهبی هم ندارید و سنتون هم کم نیست و دستتون هم توی جیب خودتونه کاملا.  

نظرات 10 + ارسال نظر
ذوقال دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:13 ب.ظ http://zooghal.blogsky.com

یاحق
خوش به حالت.همیشه پرشور بمونی.تا دیر نشده خوب استفاده کن .یاعلی

دنیای یک ایرانی دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:51 ب.ظ http://mehdi110.blogspot.com

خدا هم گاهی اوقات شوخیش می گیره! :))

پیر هرات دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:03 ب.ظ http://pire-harat.blogsky.com

خدای من! وقتی چشمم به یادداشت قبلیت افتاد منم یکدفعه شوکه شدم. هدی صدری از آشناهای نزدیک ما بود! خدا رحمتش کنه ... دقیقا همون چیزی که نوشته بودی عین حقیقت بود ...

قصد دارم بهت لینک بدم ... از این وبلاگ هایی که حقیقت رو می نویسند خوشم میاد ...

پیر هرات

آیدین دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ب.ظ http://aidinf.blogspot.com

اولبن بار هست که وبلاگتون رو میخونم خیلی جالب بود
به وبلاگ من هم سربزنید

مهدی سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 ق.ظ http://1383.blogsky.com

سلام دوست عزیز ممنون که سر زدی بازهم منتظرت هستم !!

حسین سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ق.ظ http://barcode.persianblog.com

سلام سلام .. خوبی ؟؟‌من که کلی با برفه دارم کیف می کنم :) .. فعلآ‌قصد اردواج ندارم ولی هر موقع داشتم بهم بگو بیام و بخونم :) ..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ق.ظ

راستی .. عیدت مبارک .. منم حسین :)

نرگس سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:08 ب.ظ

سلام عزیزم
شنیدم که آقایون جنتلمن دوست با لباس پلوخوری برای اولین بار پنچری گرفتن!! ولی گمان نکنم دیگه به ماشنیت نگاه هم بکنن دیگه چه برسه به سوار شدن. خوشم میاد الکی کسی رو سوار نمیکنی(با یه دنیا شوخی)!!!!

نه بابا؛ برای اولین بارشون نبود! خیلی وارد بودن. حتی می‌دونستند که باید مهره‌ها رو بعد از باز کردن دوباره همون جا ببندند و جاهاشون رو عوض نکنند. خلاصه که دستشون درد نکنه و گر نه باید زنگ می‌زدم بابام بیاد! حالا خوبه هر چی بلد بودند قبل از سوارشدن خونده بودند و گر نه که فکر کنم چپ کرده بودم!!
خلاصه که خاطره خیلی جالبی شد برای آخرین روز.

مهرداد سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:43 ب.ظ http://mehrdadsedagha.persianblog.com

سلام...
اون دو تا علامت تعجب بعد از خبر برف اومدن تو تهران واسه چیه؟!!
اتفاقاْ من هم یاد کریسمس افتاده بودم... داشتم فکر میکردم که سال نوی ما هم داره کمکم شبیه سال نوی مسیحیا میشه...البته حالا هوا خیلی خوب شده... آفتابی شده...
فیلم شبهای روشن رو هنوز ندیدم پس نظری در موردش ندارم...
داستان رو رفتم بخونم ولی دیدم خیلی طولانیه... فعلاْ فقط سه قسمتش رو خوندم...

عید نوروز مبارک...
شاد و با روحیه باشی...
تا بعد...

یلدا دخمرگل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:30 ق.ظ http://1291360.persianblog.com

راستش بعضی از حرفاتون درسته ولی بعضیهاش هم کمی تا قسمتی خیلی عجیبه. منم خانواده خیلی مذهبی‌ای دارم ولی اعتقادات شما کمی سنگینه. بهتر نیست کمی تجدید نظر بکنین.؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد