شنبهای که مدرسه ها برای شمارش آرا انتخابات تعطیل شده بود من صبح داشتم میرفتم دانشگاه. پلیس سر ۴راه به من میگه ببخشید خانوم مدرسهها تعطیله!! روم رو باز کردم تا ببینه که روپوش مدرسه تنم نیست و برگشتم گفتم من دانشجو هستم. گفت خیلی ببخشید خانوم؛ بفرمایید!! جمعهای هم توی مراسم عقد خالهام یکی از دوستای خالهام میپرسه کلاس چندمی؟!! گفتم من ۲ ساله که دیگه مدرسه نمیرم! خیلی لجم گرفته بود. بابام می گه باید خوشحال باشی که از سنت کمتر نشون میدی. البته این مشکل خانوادگی ماست! چند وقت پیشا چند تا از دوستام که بابام رو دیده بودند فکر کرده بودند داداشمه!! مدیر مدرسه خواهرم هم فکر میکرده خواهر کوچیکم بچه اول مامانمه! حالا چشم نزنیم خودمون رو. ماشالله. . .
این هم اولین نامهایه که امروز یکی از شاگردهام امروز بهم داد. اوج احساسات یه دختر اول راهنمایی که ترم ۲ lets go هست رو ببینید:
Mrs. R
I want to tell you that I love you very much. You are very kind. You teach us very much , so I love you too much. You are a good teacher for me , and you are very beautiful too!
Your studet
Fatemeh
J I love you
سلام دوست عزیز
حقیقتا وبلاگ جالب و خواندنی دارید.....برات آرزوی موفقیت میکنم.... الهه
نوشتت علی رغم خصوصی بودنش خوندنی بود.
زندگیهای بعضیا با اینکه هیلی ساده به نظر می رسه یه نکاتی داره که گاهی آدم دنبالشون می کنه
سلام ... دلتون جوون باشه الهی همیشه. راستی ببخشید دیر شد اما با اجازتون منم لینکیدم ... حق یارت.
Salam…kheili jaleb bood…nama ro migam…
Man ham oon moshkele shoma ro daram…bazi vaghta khoobe bazi vaghta ham khoob nist…
Ta bad
:)) اون ماجرای پلیسه خیلی بامزه بود . در ضمن این شاگردت زیادی ازت تعریف نکرده؟!!!! D:
سلام خوبی .... بابا به هم دانشکده ای هات بیشتر سر بزن ...... راستی من برعکس تو سنم بیشتر از واقعیت نشون میده مثلا یه بار که تو تاکسی نشسته بودم راننده به من گفت : آقا قبل از انقلاب کوچیک بودی زیاد یادت نمیاد ... خوب ما دیگه رفع زحمت کنیم.....بای
سلام به خانم بیبی فیس عزیز که به زعم شاگردشم خوشگله...حالا خاییش اگه نگفته بود شما بیوتیفولی بازم نامش رو میذاشتی...روزبه