امروز دیدم یه بنده خدایی روی دسته یکی از صندلیها کلاس تو دانشگاه نوشته:
به زودی من هم دانشجوی این دانشگاه خواهم شد و این صندلی از آن من خواهد بود؛ با لطف و اذن خدا . . .
نمیدونم کدوم طفلکی بوده که اینقدر دلش میخواسته بیاد دانشگاه! این دانشگاه ما هم بیرونش دیگران رو کشته توش خودمون رو!! وقتی آدم دانشگاه نمیره فکر میکنه که اوووه؛ حالا اگه من برم دانشگاه چه خبرهایی که نمیشه! اما وقتی میاد تو میبینه که همچین خبری هم نمیشه! البته تا وقتی نیاد تو نمیتونه این مطلب رو درک کنه. خود من هم یه جورایی همین طور بودم.
مثل الان که فکر میکنم . . .
دیروز دکتر تفضلی؛ استاد کلان ما که از نوابغ اقتصاد ایران هستند و از استادهای درجه۱ دانشکده ما به حساب میان و شنیده شده که شاگرد مستقیم فریدمن بودند سر کلاس کلان۲ گفتند:
بانک پارسیان آگهی استخدام داده بوده که از فارغالتحصیلان لیسانس و فوقلیسانس اقتصاد و مدیریت و حسابداری کارمند میپذیره؛ با امتحان کتبی و مصاحبه شفاهی۶۰۰۰ نفر دختر شرکت کرده بودند و ۱۰۰۰ نفر پسر. از بین اینها ۶۰ تا دختر و ۹۰ تا پسر رو استخدام کردند!
پیدا کنید پرتقال فروش را!!
ببین عزیز دل خواهر! دانشگاه هم بیای همچین اتفاق خاصی نمیوفته!
فکر کنم این دکتر تفضلی یه کاره بانک پارسین باشه! چون همه مثالاش از بانک پارسیانه! و سهام ایرانخودرو که اسپانسر این بانکه!
راستی؛ گوش شیطون کر گویا امام رضا(ع) مارو طلبیده! انشاالله فردا با دانشگاه میخوام برم مشهد. خوبی بدی دیدید حلال بفرمایید چون قراره با اتوبوس بریم!
تا حالا با اوتوبوس مشهد نرفتم؛ اولین بارمه!
خداحافظ