و در جامه‌های نیمه‌عریان دختران خردسال، نشانه‌هایی است برای آنانکه بیندیشند. پس هرگاه که یکی از آنان را راه‌رونده در کنار مادر باحجاب‌ش دیدی، بدان که خواست‌های مادر، در جامه‌ی فرزند متجلی شده است.
آیا پس نمی‌اندیشید؟
لینک از قصه‌‌های عامه پسند

حالا می‌فهمم که چرا مامانم  همیشه جوراب شلواری پای من و خواهرم می‌کرد. با اینکه من از دیوار راست بالا می‌رفتم و به قول مامانم دست همه پسرا رو هم از پشت بسته بودم(!!) و هر هفته جواراب‌شلواریهام پاره می‌شد. اما مامانم باز هم می‌خرید و کم نمیاورد!
نظرات 5 + ارسال نظر
مرمر شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ http://shahre-gonah.blogsky.com/

سلام وبلاگ جالبی داری متنت جالب بود و تفکر بر انگیز دوست داشتی به منم سر بزن

نرگس یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:14 ق.ظ

یه کم ترسناک بود... منم جوراب شلواری می پوشیدم..یعنی مامانم پام میکرد..پس بگو چه خبر بوده...اما راستش..بگذریم

سجاد یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:14 ق.ظ http://paknevis.com/weblog

سلام. در مورد پسرها چی؟ خواسته های باباشون بوده؟ :))

حسین چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.karebad.com

اااا...منم دقیقآ می خواستم بگم پسرا رو ننوشته بود !؟!؟
:دی ...

بهزاد پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.nimkat.tk

به عنوان یه بچه ۱۷ ساله !
در برخورد با دانشگاه به معضله عظیمی برخوردم !
فکر می کردم دانشگاه یه محیط امن بزای درس خوندنه!
فکر می کردم دانشگاه محیطه خوبی برای دوست پیدا کردنه!
اما تقریبا هیچ به فکر هیچ چیزی جز دختر بازی نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد