این روزا حال خودم رو نمیفهمم. حس عجیبیه. هر دقیقه یه حرفی به خدا میزنم. فکر کنم خدا هم از دستم کلافه شده باشه. حتما داره میگه این دختر هم دیگه کفرش رو در آورده. هر روز میاد یه چیزی گدایی میکنه.
این رو بهش میدی
اون رو میخواد.
این رو بهش نمیدی که
اون رو بدی دوباره میاد زر میزنه که نه
این رو میخواستمش.
اما خوب خدایا؛ من هم
این رو میخوام هم
اون رو!! این رو میخوام؛
زود و
احسنش رو هم میخوام.
اون رو هم میخوام؛ طبق قرار! تقصیر من که نیست
اون قرارمون با
این در تناقضه!
یعنی میشه
این و
اون هر دو با هم بشه. خدایا از تو که بر میاد؛ یه جوری راست و ریستش کن. من رو هم از این کلافهگی و بیتابی نجات بده.
به بزرگی خودت قسم فکر و خیال چهطوری شدن
این و شور و شوق
اون بدجوری قاطم زده.